گفتم به احترام رفتن تو از میان ما
یک لحظه در سکوت
یک قطره اشک تلخ
با بغض در گلو
" سیران " بی گناه
امشب میان سردی آن خاک خفته ای
خاموش می کنم بخاری این خانه را که من
شرمی ز گرمی این خانه می کنم
همراه می شوم به سردی آن لحظه های تلخ
آه از دلی که نسوزد به سوگ تو
ای وای اگر که چشم ، نگرید برای تو
آه ای " یگانه " ی معصوم و بی گناه
می پرسد از تو خدا ، جرم کشتنت
با او بگو
تقصیر نفت نیست
بیچاره آن بخاری رنجور بی گناه
دستگیره های در
یا آن معلم دلسوز مهربان
با او بگو
مسئول مرگ من
مسئول دیگری ست
تلخ است رفتنت
وین جای خالی تو ، در کلاس درس
آن خنده های کودکانه ، که در زیر خاک رفت
اما چرا سکوت ؟
آیا کسی شنود ناله های تو ؟
تلخ است ناشنیدن این ضجه های تلخ
آری ، تمامی این کودکان ما
هر یک "یگانه " اند
آتش به سینه این نوگلان ، بس است
در آرزوی آنکه نسوزد " یگانه " ای
باید که چاره کرد
ای کاش یادمان نرود جسم کوچکت